فرازی از وصیت نامه سپهبد شهید قاسم سلیمانی
- 237
خداوندا ! پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی كه از جهنّم عبور می كند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو كه از مو نازكتر است و از شمشیر بُرنده تر؛
اما یك امیدی به من نوید می دهد كه ممكن است نلرزم، ممكن است نجات پیدا كنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام و دورِ خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع كردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.