صدای جمهوری اسلامی ایران

كتاب «من ادواردو نیستم» را انتشارات شهید ابراهیم هادی تهیه و روانهٔ بازار كرده است. این اثر، 72 داستانك از زندگی ثروتمندترین شهید شیعه، ادواردو آنیلی، است؛ مردی كه سرانجام، ظاهراً، به قتل رسید.

درباره كتاب من ادواردو نیستم:

كتاب من ادواردو نیستم، خاطرات كوتاه مردی را در بر دارد كه دین و ایمانش را به دنیا و مظاهر آن نفروخت؛ مردی كه ثابت كرد می‌شود در درّهٔ گناه بود اما زنجیرهای شیطان را پاره كرد؛ مردی كه بزرگ‌ترین آرزویش این بود كه تا وقتی زنده است امام زمان ظهور كند تا از یارانش شود: ادواردو آنیلی یا مهدی آنیلی.
اما ادواردو آنیلی كه بود؟
ادواردو آنیلی، فرزند جیانی آنیلی، یكی از سرمایه‌داران بزرگ ایتالیایی و مالك سابق مجموعهٔ فیات و مارلا كاراچو بود. او در جوانی به اسلام و سپس به مذهب تشیع گروید.
ادواردو چند بار به ایران سفر و با امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای دیدار كرد. او به زیارت امام رضا (ع) نیز رفت.




بخش‌هایی از كتاب من ادواردو نیستم:

«حتماً در تاریخ خوانده‌اید. مشركان مكه رفتند پیش پیامبر. به پیامبر گفتند: ای محمد (ص). ما هر چه بخواهی به تو می‌دهیم. هر چقدر پول و ثروت و مال و منال بخواهی به تو می‌دهیم. هر پست و مقامی هم بخواهی به تو می‌دهیم. اصلاً تو را می‌گذاریم رئیسمان. تو را می‌گذاریم سرورمان. فقط یك شرط دارد. آن هم اینكه دست از آیینت برداری.

پیامبر اخم‌هایش را توی هم كرد. همان‌جا آبِ پاكی را ریخت روی دست مشركان. بهشان گفت: به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارید كه دینم و رسالتم را رها كنم، هرگز این كار را نخواهم كرد!

می‌بینی چه پیامبری داری؟ می‌بینی چه ولیّ و پیشوایی داری؟ با خودت می‌گویی ببین چه جور دل از دنیا كَنده كه دنیا توی نگاهش شده هیچ. شده پوچ.

یك لحظه بایست. یك لحظه توقف كن! من كسی را می‌شناسم كه یك قطره از اقیانوس بی‌پایان رسول الله (ص) در كام او ریخته شد و همچون پیامبر به دنیا و همهٔ مافیهایش پشت پا زد.

شهید ادواردو آنیلی را می‌گویم. كسی كه پدرش صاحب كارخانجات عظیم ماشین‌سازی فیات بود و یكی از ثروتمندترین انسان‌های دنیا. می‌دانی داستانش چیست؟ در چند خط.

قرار بود ثروتی كه تو توی خوابت هم نمی‌بینی، یكجا به او برسد. ثروتی معادلِ سه برابر درآمدِ نفتیِ ایران. می‌دانی یعنی چه؟! یعنی سه برابر پول كشور نفت‌خیزمان، ریخته شود توی جیب یك نفر. فقط و فقط توی جیب یك نفر!

اما... اما این شرط دارد. شرطش هم دست برداشتنِ ادواردو از ایمانش و اعتقادش بود. اما او از پیامبرش الگو گرفته بود و همچون رسول الله (ص) به مشركان زمانه‌اش گفت: اگر صد برابرِ این ثروت را هم در دست من بگذارید دست از اسلامم و پیامبرم بر نمی‌دارم.

او می‌دانست این كارها به ضررش تمام می‌شود و آخرش او را می‌كشند، اما بارها به دوستانش گفته بود: من خود را برای شهادت آماده كرده‌ام و می‌دانم روزی من را خواهند كشت!

خلاصه كنم. این كتاب خاطرات كوتاه از مردی است كه دین و ایمانش را به دنیا و مظاهرش نفروخت.

مردی كه ثابت كرد می‌شود در درّهٔ گناه بود، اما زنجیرهای شیطان را پاره كرد و تا اعلی علّیین بهشت پرواز كرد.

مردی كه بزرگ‌ترین آرزویش این بود كه تا وقتی زنده است امام زمانش ظهور كند و از یارانش شود.

این كتاب را تقدیم می‌كنم به مولای بی‌نشانِ ادواردو، حضرت حجت (عج). همان كسی كه فقط خوبان و مقرّبان، نشانش را دارند.»

مرتبط با این خبر

  • نویسندگان در روایت عاشقانه‌های دفاع مقدس مراقب خطوط قرمز باشند

  • استاندارد دوگانه رسانه‌های معاند در بیان تحولات سوریه

  • نیروهای نیابتی همان سربازان یهود در پادگانِ اسرائیل هستند

  • انصارالله یمن اسرائیل و آمریكا را فلج دفاعی كرده است

  • هسته‌های مقاومت در سوریه تشكیل می‌شود

  • روایت جنگ بدون روایت‌های زنانه ناقص است

  • آینده‌ای پرتنش و مبهم در انتظار صحنه‌گردانان در سوریه است

  • قابلیت‌های یمن فراتر از تصورات مردم منطقه است

  • معرفی كتاب «اعجاز ده سردار»

  • سلیمانی‌ها